امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

باهوشم

بابا صاقد یه پیغام واست داره ....

سلام بابا .قربونت بشم.خیلی گلی.خیلی ماهی.دبروز که بامامان وخاله سحروتو رفتیم پارک وبا هم بازی کردیم.هم تو خوشت اومد وهم من.پسرم خیلی باهات حال کردم.خیلی بزرگ شدی.ازهم سن وسالات خیلی بیشتر میفهمی .چیزی که بارها به من ثابت شد.منو ببخش که زیاد نتونستم باتو بازی کنم.سعی میکنم ازاین به بعد بیشتر با هم بازی کنیم.اینقدر دوست دارم که نمیدونم چی بگم.به داشتنت افتخار میکنم وخدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم.که گلی چون تورو به ما هدیه داده.یادت نره مادرت خیلی برات زحمت میکشه.قدرشو بدون.هزاربار میبوسمت. بابا صادق. 1390/4/4 ساعت 10:38 پسرم این را بابا در نظرها برایت نوشت .خواستم در صفحه ات بذارم تا خودت بخوانی .   ...
5 تير 1390

فرشته آسمونی ساغر جون به بهشت رفت .

مامان جون این دنیا پر از روزهای خوبه خداست .اما روزهایی هستند که برای ما بنده ها روزه بد به شمار می یان .چون ما درک زیادی از این همه حکمتهای خدا نداریم .خدا بده هیج بنده ای را نمی خواد و همه روزهاش خوبه .اما ما درک نداریم و متوحه نیستیم .خلاصه مجبور شدم این مطلب را برایت بنویسم تا بدانی خدا همه را دوست داره . ساغر را تو در دو تولد دیدی فقط در تولده سارینا و روزین ولی فکر نکنم یادت مانده باشد . این دختر دیشب در بیمارستان بعد از ٥ سال زجر مریضی خونی به بهشت رفت و همه ما ها رو بسیار ناراحت کرد .وقتی به خانه شیرین خانم رفتیم همه را گریان دیدیم و گفتند ساغر از پیش ما رفت . ساغر ما به بهشت رفت تا دیگه زجر نکشه و در بهست با فرشته های مهربون...
5 تير 1390

داستانی از وب لاگه امیر علی پسر مهربون مامان بابا

با اجازه از مامان امیر علی این متن برایم زیبا امد و خواستم تا امیر علی منم بداند و عمل کند : درس زندگی     د اشتم  داستانی رو میخوندم که برام خیلی جالب اومد پسرم . د ر سال ١٩۶٨ مسابقات المپیک در شهر مکزیکو سیتی برگزار شد.مسابقه دوی ماراتن هم یکی از شاخص ترین مسابقات اون زمان بوده و البته هست. کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند.رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده ...
1 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد